تیداتیدا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

برای دخترم تیدا

بیست ماهگی امید مامان

هرچی از شیرین زبونی های این روزای تو بگم نمیتونم حق مطلبو ادا کنم عزیزکم خودت با این سر زبونت باعث میشی همه بخورنت و گازت بگیرن بعدشم میگی بابا نتن بلم تن گاز درد .وقتی بزرگ شدی و فیلماتو دیدی متوجه میشی چه لذتی داشته شنیدن اولین تلاشها و تجربه های تو در جمله ساختن . همه وجود مامان که طاقت لحظه ای جداییتو ندارم میدونی این لباس خوشتل که پوشیدی مال مامان بوده که مامانی نونو نگه داشته برای نوه گلش که شما باشی فکر کن یک لباس سی ساله     قربون اون مرواریدای درخشانت برم من       این عکسو بخاطر برق چشمات دلم نیومد نذارم     تلاش برای پوشیدن عینک یا ب...
17 تير 1393

نوزده ماهگی تیدا دان

قربونت برم که به خودت میگی تیدا جان .جان منی عزیزم . اتفاق جدید و مهم والبته شگفت انگیز اینکه شما هجده ماهگی رو که تمام کردی بطرز ماهرانه ای نطقتون باز شد . دختر شیرین زبونم مثل بلبل حالا دیگه حرف میزنه حرف که نه سخنرانی میکنه آوازمیخونه از هیچ کلمه ای نمیگذره هرچی بگیم تکرار میکنه حتی قسطنطنیه و مولتی ویتامینم با هرسختی میگه (بوتی بیتاتالین ) . چشم نخوری الهی همه رو دیوونه کردی با حرفات . اسم همه رو کامل وبا عنوانشون میگی مثل دایی ها وعمو و مامان و بابا رو هم با اسم میگی .شعر ها رو که ماه پیش من میخوندم شما آخرشو میگفتی حالا تا میخونم میگی نخون بعد خودت با آوای من شروع میکنی به خوندن .هنوز شعرها رو کامل نمیگی اما شروعشو خیلی خوب میای م...
14 تير 1393
1